صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

شمارهٔ ۵۰

۱

بر دلم دوش دری از حرم راز گشود

بسته بود این در اقبال بمن باز گشود

۲

بود بر رشته پیوند دلم با غم دوست

عقده جهل بسی ناخن اعجاز گشود

۳

مرغ نارسته پر روح مرا مستی عشق

داد پرواز که گفتی که پر ناز گشود

۴

اینگل از باغ که بشکفت که چون بلبل باغ

از گلوی من سودازده آواز گشود

۵

لوحش الله بدین نغمه که زد مطرب عشق

عقده دام دل از دمدمه ساز گشود

۶

دلم از عشق نهان گنج گهر بود و بخلق

در این گنج گهر دیده غماز گشود

۷

تلخ کامی من از یار بدل شد که بحرف

لب پر شهد تر از شکر اهواز گشود

۸

دل من رفت بعرش از طرب ساز سماع

این چه بالی‌ست که آن مرغ طرب‌ساز گشود

۹

نرسد کفر به ایمان صفا بی‌رخ دوست

در این کعبه به من آن بت طناز گشود

تصاویر و صوت

نظرات