صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

شمارهٔ ۵۶

۱

آمد و رفت ز سودائی خود یاد نکرد

نتوان گفت باین دل شده بیداد نکرد

۲

دل من کز شکن طره او بود خراب

میتوانست بیک پرسش و آباد نکرد

۳

گر غمی بود مرا بود ز عشق رخ دوست

روی ننمود و من غمزده را شاد نکرد

۴

آنچه بر سینه من کرد سر ناوک عشق

بر دل سنگ سیه تیشه فرهاد نکرد

۵

صبر بین تا بچه پایه ست که در پای تو سوخت

دل دیوانه و از دست تو فریاد نکرد

۶

هست شمشاد چو قد تو ولی وقت قیام

این قیامت که تو کردی قد شمشاد نکرد

۷

دلم از کوه قوی تر بد و در او هنری

کرد عشق تو که در پر کهی باد نکرد

۸

لاله را جز رخ گلگون تو بیرنگ نساخت

سرو را جز قد موزون تو آزاد نکرد

۹

هر که با شادی روی تو شب آورد بروز

روز را شب بهوای بت نوشاد نکرد

۱۰

کرد تیر نگهت بر دل و بر دیده من

کار زاری که بکس ناوک پولاد نکرد

۱۱

چون فکندی بسرم پای نه ای آفت جان

تا نگویند ز افتاده خود یاد نکرد

۱۲

عشق و آزادگی و مردی و رادی همه داد

کس نگوید به صفا مکرمت ایراد نکرد

تصاویر و صوت

دیوان اشعار حکیم صفای اصفهانی به کوشش احمد سهیلی خوانساری - حکیم صفای اصفهانی - تصویر ۲۳۸

نظرات