
صفای اصفهانی
شمارهٔ ۷۸
۱
ساقیا جان جاودانه بیار
صبحدم شد می شبانه بیار
۲
مرغ از ره رسیده ما را
از می و نقل آب و دانه بیار
۳
از خم وحدت آن شراب کهن
ای مدیر شرابخانه بیار
۴
گرچه مستم ولی خراب نیم
یکدو ساغر بدین بهانه بیار
۵
طره دوست در همست و پریش
ای نسیم شمال شانه بیار
۶
آفتابا شب فراق مرا
از دم صبحدم نشانه بیار
۷
پادشاها بحضرت درویش
سر طاعت بر آستانه بیار
۸
ایدل آن دلفریب را دربند
بفسون و دم و فسانه بیار
۹
دست تثلیث را ببر بکنار
پای توحید در میانه بیار
۱۰
ای مغنی بزن نوای طرب
می و چنگ و دف و چغانه بیار
۱۱
زن دم از عشق در حیاض و ریاض
ماهی و مرغ در ترانه بیار
۱۲
سر نه چرخ را بچنبر حال
ای بلند اختر یگانه بیار
۱۳
ببر از دست صعوه دل و باز
باز لاهوتی آشیانه بیار
۱۴
چند در پرده ئی درآی ببزم
بچم اندر بر و چمانه بیار
۱۵
بجهان دل صفا جانی
ای جهانداور زمانه بیار
نظرات