صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

شمارهٔ ۷۹

۱

ببوستان دلم رست سرو قامت عشق

قیام کرد درین بوستان قیامت عشق

۲

ز عشق بی خبرست آنکه نیست عین بقا

بقاست بعد فنای خودی علامت عشق

۳

رسید قطر و محیط دوائر فلکی

باستقامت و تدویر استقامت عشق

۴

دل مرا نبود قبله ئی بوقت نماز

بغیر حضرت معشوق در امامت عشق

۵

تمامت دلم از عشق شد پدید و چو دید

مقام امن نهان شد درو تمامت عشق

۶

گمان مبر که رساند بمقصدی که بود

سوای کشتن عاشق ره سلامت عشق

۷

دمید از دل و تابید در بطون دماغ

در بتون دماغست و دل اقامت عشق

۸

ولیک کشته خود را بخاک می نهلد

چو کشت زنده کند این بود کرامت عشق

۹

اگر چه مایه دیوانگیست بی خردست

که در ملامت عاشق کند ملامت عشق

۱۰

دلم شکست و بود جای عشق ارض و سما

برون نیامده از عهده غرامت عشق

۱۱

قدیم و نادم عشق آدمست دیو مباش

تو با منادمت عشق در ندامت عشق

۱۲

دل صفاست که در او قیامتست بپا

ز ساعتی که در او رست سرو قامت عشق

تصاویر و صوت

نظرات