
صفی علیشاه
بخش ۳۴۹ - القلب
۱
دگر از قلب بشنو شرح و معنی
که بر فیض حیاتت اوست مبنی
۲
مجرد جوهری نورانی و زین
بجمع روح و نفس او حد مابین
۳
تحقق یافت انسانیت از وی
بود در نفس نورانیت از وی
۴
بنفس ناطقه نامد حکیمش
بود هم روح باطن از قدیمش
۵
دگر هم نفس حیوانیش مرکب
مثالش بر زجاجه گشت و کوکب
۶
بقرآن روح را حق خوانده مصباح
زجاجه قلب و تن مشکوه وضاح
۷
دگر هم ظاهر او کو طلسم است
میان نفسی حیوانی و جسم است
۸
وسط بین وجود است و مراتب
که آن باشد تنزل را مناسب
۹
بمثل لوح محفوظ منظم
در آن تفصیل موجودات عالم
۱۰
پس آن بهتر که در این لوح محفوظ
نباشد غیر حقت هیچ ملحوظ
نظرات