صفی علیشاه

صفی علیشاه

بخش ۴۷۸ - نهایه السفر الرابع

۱

تو را رابع سفر چبود نهایت

رجوع از حق بخلق است آن لغایت

۲

خود اضمحلال خلق آن در حق آمد

مقید مضمحل در مطلق آمد

۳

ببیند عین وحدت تامشاهد

یکی در صورت کثرت بلاضد

۴

دگر هم صورت کثرت برجعت

موحد بیند اندر عین وحدت

۵

مرا یا در سرائی بیعدد شد

عیان یک زین کرور روالف و صد شد

۶

مکمل کو ز چشم بی‌رمد دید

هم او آئینه هم وجه الاحد دید

۷

نماند بی‌خبر از جمع و فرقش

ببیند گاه شمس و گاه برقش

۸

شناسد ازکمال اعتدالش

بجائی بدر و در جائی هلالش

۹

هلالش را مبین کم، کین قصور است

چه نورش بالتوالی در ظهور است

۱۰

بهر جا نور او بیقرب و بعد است

مساوی با ظهورش قبل و بعد است

۱۱

مگو جائی که جا هم غیر او نیست

بحیطه او مجال گفتگو نیست

۱۲

نه هم جز نطق و سمعش نطق و سمعی

به هم جز فرق و جمعش فرق و جمعش فرق و جمعی

۱۳

یکی نور است و ضوئش بالتوالی

کشیده هم بدانی هم بعالی

۱۴

خود این دون و علو هم وصف نسبی است

و گرنه با وجودش هستییی نیست

۱۵

بود اول سفر پس رفع کثرت

دویم در سیر اعیان رفع وحدت

۱۶

سیم آزادی از تقیید ضدین

چهارم رتبها دیدن بیک عین

تصاویر و صوت

نظرات