صفی علیشاه

صفی علیشاه

شمارهٔ ۱۶

۱

کمان ابروی پیوسته را چو زه سازد

خراب خانه خلقی بشهر و ده سازد

۲

ز هر کنار شود بانگ الامان برپا

میان چو بندد و زلفین را زره سازد

۳

کجا دگر دلی از بند او شود آزاد

کمند زلف چو بگشاید و گره سازد

۴

نمایدار که ز گیسون بیاض پیشانی

شب سیه را بر روز مشتبه سازد

۵

زبر گشودن چشم وز بازکردن مو

همی دل است که بینی خراب و له سازد

۶

ز چشم خود کند آنرا که از نگه بیمار

بخنده شکر بینش دوباره به سازد

تصاویر و صوت

نظرات