
صفی علیشاه
شمارهٔ ۱۸
۱
تا رشته میثاقم با موی تو محکم شد
کارم همه بر مویی بر بسته و درهم شد
۲
هر کس دل و دینی داشت چشم تو به غارت برد
هرجا دم عیشی بود از زلف تو ماتم شد
۳
گندم نفریبد هیچ مخلوق بهشتی را
خال تو به تقریبی دام ره آدم شد
۴
روحالقدس از لعلت حرفی به مسیحا داشت
شورای روانبخشی در حوزهٔ مریم شد
۵
دل هر که به مویت بست از نام و نشان وارست
دیوانگی ما بود کافسانهٔ عالم شد
۶
موج دل دریایی برخاست به رسوایی
وقتی که به شیدایی در کوی تو محرم شد
۷
زان شب که شکست افکند در مجمع ما زلفت
اسباب پریشانی پیوسته فراهم شد
۸
من تن به بلا دادم اول ز خم جعدت
یک سلسله را آخر پشت از غم دل خم شد
نظرات