صفی علیشاه

صفی علیشاه

شمارهٔ ۲۳

۱

هزار دور از سپهر چو بگذرد گه شود

که تا یک آدم بدهر صفیعلی شه شود

۲

چرا نه بینی که چون میان کل بشر

یکی بدین وزن و سنگ عیان بنا گه شود

۳

ز سیصد و شصت شب شبی بود لیل قدر

یک از همه اختران در آسمان مه شود

۴

چه غم از خلق مجاز ورا به نشناختند

که چشم دنیا طلب زدیدن اکمه شود

۵

هوای دنیا کجا بجا هلد معرفت

بسا که عقل زکی در این ره ابله شود

۶

نه آدم است آنکه او ندارد از دل خبر

دل آن بود کز کدر چون خور منزه شود

۷

در آزمون خلقتی نبود به ز آگهی

دلی که از آدم است ز آدم آگه شود

۸

هزار دل در صفا یکی نشد آینه

که در وی از مردمی ظهور‌الله شود

۹

خمش که در راه عشق زبان درازی خطاست

زبان معنی طلب ز گفت کوته شود

تصاویر و صوت

نظرات