
صفی علیشاه
شمارهٔ ۲۴
۱
در کوی تو یک لحظه اقامت نتوان کرد
و اندیشه رفتن بسلامت نتوان کرد
۲
نسبت بمه آن طلعت نیکو نتوان داد
تشبیه بسرو آن قد و قامت نتوان کرد
۳
جز چشم ترا فتنه جادو نتوان گفت
جز لعل تو برهان کرامت نتوان کرد
۴
موئی ز میانت بتصور نتوان نیافت
تعیین دهانت بعلامت نتوان کرد
۵
آراست قد ار سرو ببالای تو حرفیست
رفتار ترا تا بقیامت نتوان کرد
۶
شد خاک چو سر بر سر سوادی تو دیگر
ترک غم عشقت بملامت نتوان کرد
۷
شد عمر صفی جمله به عصیان و اسف صرف
جبران وی الا به ندامت نتوان کرد
نظرات