صفی علیشاه

صفی علیشاه

شمارهٔ ۳۳

۱

دلا بموسم گل باده نوش و خندان باش

بده بنوش لبی خاطر و سخندان باش

۲

به پیش از آنکه ز خاکت زمین شود آباد

بهل عمارت دنیا بخاک و ویران باش

۳

هلاک غمزه ساقی بدور جام شدن

اشارت است که ایمن زکید دوران باش

۴

رموز صومعه سر بسته گویمت هشدار

مکن ریا و قدح نوش و یار مستان باش

۵

ز گرد زهد فشاندن چه سود دامن دلق

بیفکن این تن و فارغ ز دلق و دامان باش

۶

نرفت خرقه تقوی برهن باده فروش

چنین لباس بآتش بسوز و عریان باش

۷

سخن ز زلف و رخ اوست در ولایت عشق

بقید این دو مجرد ز کفر و ایمان باش

۸

پیام زلفش دیوانه بگوشم گفت

که چند طالب جمعیتی پریشان باش

۹

بجسم طاعت جانانت از گران جانیست

پی‌نثار وی از پای تا بسر جان باش

۱۰

ز طعن خلق مرنج ار ترا بفقر رهی است

در این عمل یم زخار و مهر تابان باش

۱۱

مبین بخلق که این یارو آن یک اغیار است

بکشت عارف و علمی چو ابرنیسان باش

۱۲

بکوی میکده رندن غلام پیمانند

تو نیز بر سر پیمانه بند پیمان باش

۱۳

مقام فقر و فنار را بسلطنت مفروش

گدای کوی خرابات باش و سلطان باش

۱۴

دو گام باشد اگر ره قلندرانه روی

باین دو گام برون از وجوب و امکان باش

۱۵

صفی مده بدری جان که بر تو جان ندهند

بر آستانه جانان بمیر و جانان باش

تصاویر و صوت

نظرات