صفی علیشاه

صفی علیشاه

شمارهٔ ۴

۱

بر نثار یار جان اندک بود درویش را

خاصه‌گر بیند بکام آن ماه مهراندیش را

۲

هست معذور ار چو ما زاهد نشد بیدین و دل

چون ندیداست او بتاب آنزلف کافر کیش را

۳

واعظ ار می‌دید آنگیسوی مشکین روی دوش

می‌فکندی پشت گوش افسانه‌های پیش را

۴

یار اگر باشد بمهر از جور اغیارم چه باک

یالب نوشین او منت پذیریم نیش را

۵

عاشقانرا مرهمی خوشتر زلعل یار نیست

ورکه او بازو کند مرهم نخواهم ریش را

۶

شد صفی بیگانه هم از غیر و هم از خویشتن

زان نه او بیگانه را شنعت زند نه خویش را

تصاویر و صوت

دیوان صفی علیشاه، امیرکبیر، 1336 - میرزا حسن صفی علیشاه اصفهانی - تصویر ۳۰

نظرات