صفی علیشاه

صفی علیشاه

شمارهٔ ۴۶

۱

گفتم که بجام تست خون دل ناچیزم

گفتاکه بود خونها در ساغر لبریزم

۲

گفتم بجهان صد شور انگیخته از لب

گفتا پس ازین بینی شوری که برانگیزم

۳

گفتم دل سودائی مجنون شد و صحرائی

گفتا که به بند آید چون طره فرو ریزم

۴

گفتم که قیامت‌هاست ای پرده‌نشین از تو

گفتا که قیامت بین آن لحظه که برخیزم

۵

گفتم بگرفتاری جویم ز که دلداری

گفتا دل اگر داری از زلف دلاویزم

۶

از سلسله کار دل هر چند که شد مشکل

زلف تو نه بگذارد کز سلسله بگریزم

۷

گشتند به غمخواری ، در ناله و در زاری،

مرغان شباهنگم مستان سحر خیزم

۸

برخاست صفی آسان خود از سر عقل و جان

تا با غمت از پیمان بی این دو بر آمیزم

تصاویر و صوت

دیوان صفی علیشاه، امیرکبیر، 1336 - میرزا حسن صفی علیشاه اصفهانی - تصویر ۶۹

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۴/۲۴ - ۰۷:۲۶:۳۴
گشتند به غمخواری ، در ناله و در زاری،