
صفی علیشاه
شمارهٔ ۵۳
۱
در طواف حرمم گفت بگوش آگاهی
حلقه میکده را هم به ادب زن گاهی
۲
بینی از مروه میخانه صفای رخ دوست
گر کنی سعی و در آن حلقه بیابی راهی
۳
نیست در صومعه سودی بخرابات گرای
قلب خود نقد کن از صحبت صاحب جاهی
۴
عرفاتیست در دوست که عشاق رسند
اندران کوی نه هر بیخبری خودخواهی
۵
همت پیر مغان بین که ز رندان همه عیب
دید و پوشید و در اکرام نکرد اکراهی
۶
جو ز عشاق کرم زاهد بیچاره گداست
بکف آور گهر از مخزن شاهنشاهی
۷
هیچ سائل ز در میکده محروم نرفت
بکجا کرد توان رو ز چنین درگاهی
۸
خوشه از خرمن صاحب کرمی بر که بقدر
پیش او حاصل کونین کمست از کاهی
۹
یوسف مصر معانی توئی آخر ز چه روی
میکنی عمر گرانمایه تلف در چاهی
۱۰
روز خود بی می و معشوق مکن شب همه عمر
خردسال است که یک هفته بود بیماهی
۱۱
قدمی هم بصفا بر در میخانه گذار
تا مگر دست تو گیرند صفی اللهی
نظرات