صفی علیشاه

صفی علیشاه

شمارهٔ ۷

۱

از حسرت لعلی که در او آب حیاتست

مردیم و بسی عقل در این واقعه ماتست

۲

بر چشمه حیوان دلم از زلف تو پی برد

با لعل تو ارزد ره اگر بر ظلماتست

۳

ز اشعار من آنانکه لب اندر لب یارند

دانند که شیرینی از آن کان نباتست

۴

از انبته الله نباتاً حسن این راز

شد کشف کز آن شاخ نباتم حسناتست

۵

امروز دل از حقه لعلش نکشد دست

گوئی که بر این دولتم از غیب براتست

۶

ای دوست تو دانی وصفی آنچه بر او رفت

ز آن طره که در هر سر مویش خطراتست

۷

بازم بهمان زلف دلاویز بود کار

در سلسله زیرا که هنوزم عقباتست

تصاویر و صوت

نظرات