صفی علیشاه

صفی علیشاه

شمارهٔ ۸

۱

دلبر امروز کمربست و بقامت برخاست

مست از خانه برون رفت و قیامت برخاست

۲

سرو ننشست دگر گرچه بگل ماند ز شرم

بتماشای تو ز آندم که بقامت برخاست

۳

آنکه در سایه بالای تو بنشست بخاک

از لحد رقص‌کنان گاه اقامت برخاست

۴

شمع راز غم عشقت بزبان گفت که سخت

برسرش شلعه غیرت بغرامت برخاست

۵

ایمن از فتنه ایام نگشت آنکه بخواب

چشم مخمور ترا دید و سلامت برخاست

۶

زین که از حسن تو شد غافل و دل باخت بگل

در چمن ناله بلبل بندامت برخاست

۷

باده نوشان همه از لعل تو رفتند زهوش

زان میان عیسی مریم بکرامت برخاست

۸

غنچه را باد صبا پیرهن از رشک درید

زانکه در پیش دهانت بعلامت برخاست

۹

دلق آلوده صفی ز آب خرابات بشوی

چیست پرهیز که زاهد بملامت برخاست

تصاویر و صوت

نظرات