صفی علیشاه

صفی علیشاه

شمارهٔ ۴۰

۱

مگرگذشت ز هجرت هزار و سیصد و پنج

که درگذشت و جهانرا گذاشت باقرخان

۲

شب چهاردهم از جمادی‌الاولی

چهارده شبه ماهی بخاک شد پنهان

۳

کم از چهل بد عمرش ولی بعقل و ادب

هزار قرن فزون دیده بود از دوران

۴

ز بس پر است جهان از نمود او همه جای

بدل نمی‌دهدم ره که رفته او ز جهان

۵

بسوخت بر پدر پیربیش از آن دل خلق

که دیده گمشد فرزند و سوخت در کنعان

۶

شد استوار که داغ جوان بشاه شهید

چه کرده بود که مرهم شدیش زخم سنان

۷

کسی ز حال صفی آگه است در غم او

که دیده مرگ برادر بچشم و داغ جوان

۸

بجاست از پی تاریخ او که گفته خرد

رسید طایر حق قرب اشیاءنه جان

تصاویر و صوت

نظرات