صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۰

۱

به چنگ آرم شبی گر طره جانانهٔ خود را

بپرسم مو به مو حال دل دیوانهٔ خود را

۲

اسیر دانهٔ خال لب یارم من ای زاهد

مکن دام دل من سبحهٔ صددانهٔ خود را

۳

کجا منت کشم از ساقی تا مشفق گردون

که من پر کرده ام از خون دل پیمانهٔ خود را

۴

کسان بندند سد در راه سیل از بیم ویرانی

خلاف من که وقف سیل کردم خانهٔ خود را

۵

مکافات ار نخواهی برمیفکن خانمان از کس

که دارد دوست هر مرغ ضعیفی لانهٔ خود را

۶

چو خواهی رفتن و بگذاشتن افسانه‌ای از خود

به نیکی در جهان بگذار هان افسانهٔ خود را

۷

سر و کار است هر کس را صغیر آخر بگورستان

چه کم بینی کنون از قصر شه ویرانهٔ خود را

تصاویر و صوت

نظرات