
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۱۰۰
۱
جانا نظیر روی تو ماه منیر نیست
بهر تو جز در آینه شبه و نظیر نیست
۲
تا بوی طرهٔ تو و زد بر مشام جان
حاجت بمشک و عنبر و عود و عبیر نیست
۳
چشم تو تا کشید ز ابرو کمان بر سر
یکدل بشهر نیست که آماج تیر نیست
۴
ناصح مرا مگو که مرو در قفای یار
زیرا که اختیار بدست اسیر نیست
۵
زحمت چه می برید بعلاج من ای طبیب
دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست
۶
در پای دوست میر چو دانی که عاقبت
کس را بروزگار ز مردن گزیر نیست
۷
در راه عشق راه به منزل نمی برد
آنکس که خار و خاره بپیشش حریر نیست
۸
زاهد به میکشان دهد ار نسبت مجاز
بیچاره چون کند بحقیقت بصیر نیست
۹
یاری گزید از همه خلق جهان صغیر
کارش دگر به کار صغیر و کبیر نیست
نظرات