
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۱۱
۱
شبی فرهاد اگر بیند به خواب آن لعل نوشین را
ز لوح سینه با ناخن تراشد نقش شیرین را
۲
ز چین زلف خم در خم زنی رسم جهان بر هم
همه مشک آورند از چین تو از مشک آوری چین را
۳
دل ما را قراری نیست جز در حلقهٔ زلفت
بلی در زیر زنجیر است آرامش مجانین را
۴
مجو ای شیخ از ما جز طریق عشق و شیدایی
چه داند عاشق دلداده رسم کیش و آئین را
۵
مرا گویند پنهان کن غم عشق و نمیدانم
چسان پنهان کنم رخسار زرد و اشک خونین را
۶
جان آئینهٔ فکر تو است از زشت و از زیبا
نه بینی بد به عالم گر ببندی چشم بدبین را
۷
صغیر از نور حکمت میشود چشم دلت روشن
اگر جانت شود نائل مقام حلم و تمکین را
نظرات