صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۱۹

۱

تا تار طرهٔ توام ای جان بچنگ نیست

دل نیست لحظه ئی که خروشان چو چنگ نیست

۲

مانند دف همی خورم از دست غم قفا

تا تار طرهٔ توام ای جان بچنگ نیست

۳

با غیر خوش بصلحی و با آشنا به جنک

آگه کسی بکار تو زین صلح و جنک نیست

۴

دیوانه تا شدم ز غمت در قفای من

آن طفل کو که دامن او پر ز سنک نیست

۵

از تیر غمزهٔ تو کند زاهد احتراز

غافل که هر دلی هدف این خدنک نیست

۶

تنها نه از غم دهنت تنگدل منم

در شهر کو دلی که از این غصه تنک نیست

۷

آنکس که دل به نرگس و گل داده باخبر

زان چشم نیمخواب و رخ لاله رنگ نیست

۸

در بزم ما حکایت حسن است و عشق و بس

اینجا حدیث رستم و پور پشنگ نیست

۹

ترسم که می نخورده رسد محتسب ز در

ساقی شتاب کن که مجال درنگ نیست

۱۰

بد نام اگر شدیم بعشق بتان چه باک

ما را دگر صغیر غم نام و ننگ نیست

تصاویر و صوت

نظرات