صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۲

۱

تا بود زلف تو اسباب پریشانی ما

رو به سامان ننهد بی سرو سامانی ما

۲

نه تو رحم آوری و نی اجل آید ما را

از دل سخت تو فریاد و گران جانی ما

۳

دید هرکس رخ تو واله و حیران تو شد

نه همین حسن تو شد باعث حیرانی ما

۴

ز آستین اشک بیفزود و ز دامان بگذشت

آه از این سیل که دارد سر ویرانی ما

۵

همچو خورشید عیانست که در ملک جهان

مهوشی نیست چو دلدار صفاهانی ما

۶

کافری سخت شد از سستی ما در رده دین

سبب رونق کفر است مسلمانی ما

۷

روز محشر چو سر از خاک لحد برداریم

نام نیکوی تو نقش است به پیشانی ما

۸

نبرد صرفه یقین روز جزا ای زاهد

زهد فاش تو ز می ‌خوردن پنهانی ما

۹

ما صغیر از پی زاهد سوی مسجد نرویم

مسجد ارزانی او میکده ارزانی ما

تصاویر و صوت

نظرات