صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۲۱

۱

ما را بجز از روی تو منظور نظر نیست

ما را بجر از کوی تو مأوای دگر نیست

۲

از جور رقیبان ز رهت روی نتابم

من وصل تو میجویم و خوفم ز خطر نیست

۳

قدر رخ خوب تو نداند همه چشمی

هر بی سر و پایی به جهان اهل نظر نیست

۴

گو خون جگر نوش کن و خاک بسر ریز

آنرا که ز دیدار تواش شوق بسر نیست

۵

گر عشق نداری بر کس قدر نداری

قدری نبود آن شجری را که ثمر نیست

۶

گر دست ز افتاده بگیری هنر آنست

ور نه زدن پای به افتاده هنر نیست

۷

ما بوسه نخواهیم جز از لعل لب یار

آری مگسانرا هوس الا بشکر نیست

۸

جانا ز صغیر ار نکنی یاد چه تدبیر

شاهی و تو را جانب درویش گذر نیست

تصاویر و صوت

نظرات