
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۱۲۴
۱
قضا چو جاری و ساری بنا رضا و رضاست
خوشا کسی که به رغبت رضا به حکم قضاست
۲
کسی که گشت به حکم قضا رضا زان پس
قضا رود به رضای وی این جزای رضاست
۳
ز بندگان خدا نی عجب خداوندی
که قطره واصل دریا چو میشود دریاست
۴
اگر بقا طلبی باری از فنا مگریز
همین فنا که گریزی از آن تو عین بقاست
۵
کسی که ره رو راه فنا شود زین ره
رسد به شهر بقا زانکه بعد لا الاست
۶
به دست شوق بدر پرده من و ما را
که آنکه میطلبی پشت پرده من و ماست
۷
میان یار و تو غیر از تو هیچ حایل نیست
تو خویش محو کن آنگه ببین که او پیداست
۸
شگفت نیست گر او را ندیده دیده تو
که دیده ایم بسی دیده باز و نابیناست
۹
صغیر قول و بیانت ز عالم دگر است
خود از زبان تو گویا که دیگری گویاست
نظرات