صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۳۴

۱

دلبرم شانه بگیسوی شبه گون زده است

بدو صد سلسله دل باز شبیخون زده است

۲

بر لب جام بود بوسه زدن فرض که آن

یار را بوسه بسی بر لب میگون زده است

۳

ای که لیلی طلبی خرگه خود را آن ماه

در بیابان دل خستهٔ مجنون زده است

۴

عاشقان از همه کیشند بدر کلک قضا

نام این طایفه از دایره بیرون زده است

۵

در ره عشق خدا مرد ره آنست که نعل

ترکمان وار در این بادیه وارون زده است

۶

منت از ساقی نامشفق گردون نکشد

می چو من هر که ز جام دل پرخون زده است

۷

نه عجب خرمن من سوخت گر از آتش عشق

عشق برقیستکه بر خرمن گردون زده است

۸

تا گدائی در شاه نجف یافت صغیر

پای بر ملک جم و دولت قارون زده است

تصاویر و صوت

نظرات