صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۳۷

۱

دیگرم پروای خویش اندیشهٔ بیگانه نیست

بزم جانم را ضیا جز از رخ جانانه نیست

۲

چون درآمد یارم اندر خلوت دل زانسرای

خویش هم رفتم که دیدم جای هر بیگانه نیست

۳

زاهدان از صحبت ما نیستند آگه بلی

صحبت عشقست آخر قصه و افسانه نیست

۴

عشق از معشوق خیزد بر دل عاشق زند

آری از شمع است آتش از پر پروانه نیست

۵

چون من بی پا و سر چرخ از چه سرگردان بود

از غم زنجیر زلف یار اگر دیوانه نیست

۶

نیست غم گر ما شدیم از دور ساغر بی نصیب

پیش چشم مست ساقی حاجت پیمانه نیست

۷

کعبه از مولود پاک مرتضی شد محترم

ورنه فرقی در میان کعبه و بتخانه نیست

۸

بارها گشتم نهانی در دل زار صغیر

غیرگنج مهر حیدر اندر این ویرانه نیست

تصاویر و صوت

نظرات