صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۴۵

۱

آنکه بهر جا عیان طلعت نیکوی اوست

ای عجب از چشم خلق از چه نهان روی اوست

۲

باز کنند آرزو تا سخنش بشنوند

آنکه سرای وجود پر ز هیاهوی اوست

۳

غیر ز دیدار او باز ندارد مرا

چشم سرم سوی غیر چشم دلم سوی اوست

۴

چارهٔ دیوانگی سلسله است و مرا

مایهٔ دیوانگی سلسلهٔ موی اوست

۵

بزم مرا مشک و عود گر نبود گو مباش

مشگ من و عود من جعد سمن بوی اوست

۶

قصه دراز است باز هر شب اگرچه به بزم

از سر شب تا به صبح صحبت گیسوی اوست

۷

قصه مخوان زاهدا دوزخ و جنت تراست

دوزخ من خوی یار جنت من روی اوست

۸

سروری عالمی، پادشه عشق راست

زانکه سر سروران خاک سر کوی اوست

۹

از چه فکنده است شور در همه خلق جهان

گرنه قیامت صغیر قامت دلجوی اوست

تصاویر و صوت

نظرات