صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۵۱

۱

من و خاک سر آنکوی که دلدار آنجاست

راحت جان و تن آرام دل زار آنجاست

۲

با رخ یار مرا حاجت گلشن نبود

هر کجا یار بود گلشن و گلزار آنجاست

۳

گر کنم خاک در میکده را کحل بصر

نکنم عیب که نقش قدم یار آنجاست

۴

روز و شب حلقه صفت بر در آن عیسی دم

چون ننالم که دوای دل بیمار آنجاست

۵

گر گشایش طلبی جو ز در پیر مغان

کانکه لطفش بگشاید گره از کار آنجاست

۶

همچو خورشید که نورش همه جا جلوه گر است

هر کجا میروم آن دلبر عیار آنجاست

۷

یوسفا حسن تو را مردم کنعان نخرند

جانب مصر روان شو که خریدار آنجاست

۸

نیست از کعبهٔ گل ره بمقام مقصود

رهرو کعبهٔ دل باش که دلدار آنجاست

۹

داشت اندیشه صغیر از صف حشر و خردش

گفت تشویش مکن حیدر کرار آنجاست

تصاویر و صوت

نظرات