صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۵۳

۱

من آنچه هست بعشق تو داده‌ام از دست

که منتهای مرادم تویی از آنچه که هست

۲

به دوستی توام گر به پای دار برند

من آن نیم که بدارم ترا ز دامان دست

۳

محبت تو نه‌ام روز کرده جا به دلم

که من بروی تو عاشق شدم بروز الست

۴

به شادمانی جاوید‌ امیدوار شدم

دلم چو از همه ببرید و با غمت پیوست

۵

کجا من از تو توانم برید رشته مهر

خدای تار وجود مرا بزلف تو بست

۶

بمحفلی که تو باشی بباده حاجت نیست

که هر که چشم تو بیند خراب گردد و مست

۷

صغیر گرد جهان گشت در پی دلدار

رسید بر سر کوی تو وزپای نشست

تصاویر و صوت

نظرات