صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۶

۱

گر نبینم روزی آن مهر جهان افروز را

تیره تر از شب ببیند چشم من آن روز را

۲

دل به شوق تیر مژگانش کشد از دیده سر

تا مگر گردد هدف آن ناوک دل دوز را

۳

خواست تا خلق جهانش بندهٔ فرمان شوند

زان خدایش داد این حسن جهان افروز را

۴

شد سر نالایقم خاک ره پیر مغان

اختر مسعود بین و طالع فیروز را

۵

دایمم در نیستی رغبت فزاید آنچنانک

حرص افزاید حریص سیم و زراندوز را

۶

چنگ از من یاد دارد این خروش دلخراش

نی ز من آموخته این نالهٔ جان سوز را

۷

کس به عالم کی شود استاد در کاری صغیر

تا نکو شد خدمت استاد کارآموز را

تصاویر و صوت

نظرات