
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۱۶۱
۱
دل مسوزان که ز هر دل بخدا راهی هست
هر که را هیچ بکف نیست بدل آهی هست
۲
منع مجنون نتوان کرد ز بی سامانی
کش بصحرای جنون خیمه و خرگاهی هست
۳
حذر از دشمنی نفس نه بدخواهی غیر
بتر از نفس کجا دشمن و بدخواهی هست
۴
مرغ دل چون بسلامت رود از وادی عشق
که بهر گوشه کماندار و کمین گاهی هست
۵
ایکه ره میزندت جلوهٔ یوسف ذقنان
دیده بگشای که در هر قدمت چاهی هست
۶
باید از خاک رهش دیدهٔ جان روشن کرد
هر که را دیدهٔ روشن دل آگاهی هست
۷
از دل خویش بجو حال دل دوست صغیر
کز دل دوست نهانی بدلت راهی هست
نظرات