
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۱۶۹
۱
با بت ساده نشستن که ثواتبست و مباح
خوش بود خاصه که گیری ز کفش ساغر راح
۲
در ره عشق بتان کوش که صاحبنظران
جز در این راه ندیدند و نجستند فلاح
۳
نه عجب گر در رحمت شده بر ما مفتوح
تا که از عشق بدستام ده ما را مفتاح
۴
کرد در دیر مغان منزل و بگرفت قرار
بعد عمری که دلم بود به عالم سیاح
۵
همه را گر سر جنگ است بما با همه کس
ما بصلحیم و نکوشیم مگر در اصلاح
۶
بیوفائی جهان بین که بشب شاهد تست
در کنار دگری خفته چو بینی بصباح
۷
از جهان بکذر اگر مرد رهی کز مردان
درنیاورده کس این زال دنی را بنکاح
۸
در جهان هیچ نیندوخت بجز مهر علی
چون صغیر آنکه درآمد به ره خیر و صلاح
نظرات