صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۷۵

۱

جدا از طره اش حال دلم دانی چسان باشد

همان حال دل مرغی که دور از آشیان باشد

۲

درون دل از آن رخسار روشن گشت این معنی

که در هر ذرهٔی خورشید تابانی نهان باشد

۳

کشید از مسجدم بیرون صنم نام صمدرویی

که طاق ابروی او قبلهٔ کروبیان باشد

۴

به رنگ زرد من چون غنچهٔ گل خندد و گوید

مرنج از من که این خاصیت از آن زعفران باشد

۵

شنیدی مرد در زیر زبان خود بود پنهان

کمال مرد را یعنی کلامش ترجمان باشد

۶

جهان با خویش هم در صورت و معنی دو رنگ‌ آمد

گلش خار و سرورش غصه و سودش زیان باشد

۷

تو پنداری بکام هیچکس گردون نمیگردد

که من یک تن ندیدم ز اختر خود کامران باشد

۸

صغیر اندر میان خلق عالم هرچه میگردم

نمی بینم دلی کز بحر اندوه بر کران باشد

تصاویر و صوت

نظرات