صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۸۱

۱

غیر آن سر که سری با کف پایی دارد

نتوان گفت سری قدر و بهایی دارد

۲

سر که بی گوهر عشق است به دریای وجود

هست کمتر ز حبابی که هوایی دارد

۳

تا دم از شکر و شکایت زنی از عشق ملاف

عاشق آن نیست که از خود من و مایی دارد

۴

حال آن خوش که پی ماضی و مستقبل نیست

نی مه و سالی و نی صبح و مسایی دارد

۵

منگر جز ز مؤثر اثر اشیا را

نی ز نائیست اگر شور و نوایی دارد

۶

از دم پیر مغان باز شود عقدهٔ دل

راستی خوش نفس عقده گشایی دارد

۷

غم خاطر نزداید ز تماشای چمن

خاطری را بکف آور که صفایی دارد

۸

کی رخ شاهد مقصود به بیند در خواب

آنکه از غیر خدا چشم عطایی دارد

۹

در رحمت نشود بسته که در دوزخ نیز

گر رود بنده به حق باز رجایی دارد

۱۰

همه بر وحدت او قائل و لطفش همه راست

شامل آنگونه که هر بنده خدایی دارد

۱۱

ناله از درد مکن در طلب درمان کوش

زانکه هر درد طبیبی و دوایی دارد

۱۲

نکند چشم تمنا بکسی باز صغیر

لیک از اهل دل‌ امید دعایی دارد

تصاویر و صوت

نظرات