
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۱۸۵
۱
به تغافل همه روزان و شبان میگذرد
حیف از این عمر که در خواب گران میگذرد
۲
از بد و نیک جهان قصه مخوان باده بخور
شادی این که بد و نیک جهان میگذرد
۳
راستی قابل این نیست جهان گذران
که بگوییم چنین است و چنان میگذرد
۴
تا بگیری کُلَه از سر رَوَد ایّامِ بهار
تا نهی باز به سر فصل خزان میگذرد
۵
گذراند ز کمان فلکت شستِ قضا
همچو تیری که به ناگه ز کمان میگذرد
۶
وضع گیتی طلب از مهتر سیاحان مهر
که بر او سیر کران تا به کران میگذرد
۷
هر نفس عمر تو بیسود کسان است صغیر
گر به تحقیق ببینی به زیان میگذرد
نظرات