صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۹۰

۱

بر دل چو یاد لعل لب یار بگذرد

گویی مسیح بر سر بیمار بگذرد

۲

صد داغ لاله را بنهد روی داغ اگر

روزی بباغ آن گل بی خار بگذرد

۳

یکبار هر که بنگرد آن روی دلربا

از جان و دین و دل همه یکبار بگذرد

۴

چشم یقین گشا و رخش بی گمان ببین

حیفست عمر جمله به پندار بگذرد

۵

هوشیار دیده ایم بسی مست می‌رود

مرد آن که مست باشد و هشیار بگذرد

۶

بر بازوی کمان کشت ای مدعی مناز

تیر دعا ز گنبد دوار بگذرد

۷

رشگ آیدم ببخت بلند صبا که آن

هر نیم شب بگیسوی دلدار بگذرد

۸

عاشق ز جان خویش تواند گذشت لیک

هرگز گمان مدار که از یار بگذرد

۹

در خانهٔی که پرده گشاید ز چهره یار

تا عرش نور از سر دیوار بگذرد

۱۰

بگذشت بر صغیر و نشاند آتش غمش

آنسان که عفو حق بگنهکار بگذرد

تصاویر و صوت

نظرات