
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۱۹۲
۱
راستی مردم از آندم که بصلب پدرند
چون ببینی به ره مرگ و فنا ره سپرند
۲
عجب اینست که این قافله روزان و شبان
بعیان در حضرند و به نهان در سفرند
۳
این جهان رهگذر و مردم غافل ز خدای
پی آزار هم اماده در این رهگذرند
۴
خبر از جمعیت مشرق و مغرب دارند
وز پریشانی همسایهٔ خود بی خبرند
۵
عمر خود جمله به اندوختن مال جهان
بگذرانند و گذارند و از آن درگذرند
۶
شبشان روز درخشنده کسانی که ز مهر
روز و شب در پی آسایش نوع بشرند
۷
وز ره سعی و عمل آنچه که آرند به دست
با محبت بخورانند و به عزت بخورند
۸
هیچ دانی که بود زندهٔ جاوید صغیر
خیرخواهان که در این مرحله صاحب اثرند
نظرات