
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۱۹۵
۱
مست ساقی ز سر آب عنب میگذرد
هر که شد محو مسبب ز سبب میگذرد
۲
بر در پیر مغان چون گذری حرمت نه
چون که جبریل در اینجا به ادب میگذرد
۳
چون کند جلوه حقیقت نبود جای مجاز
صبح روشن چو دمد ظلمت شب میگذرد
۴
قفل گنجینه اسرار بود لب آری
سر شود فاش زمانی که ز لب میگذرد
۵
ای که اندر در تعبی بار دل خویش مکن
رشک آن کس که جهانش به طرب میگذرد
۶
چه تفاوت به میان غم و شادی جهان
کاین دو روزت به طرب یا به تعب میگذرد
۷
در طلب کوش صغیرا که نگردد ضایع
هر چه از عمر تو در راه طلب میگذرد
نظرات