صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۱۹۹

۱

مردم چشم تو نازیم که در پرده درند

واندر آن پرده ز مردم بملا پرده درند

۲

دهنت هیچ و از آن هیچ بعشاق چنان

کار تنک است که از هستی خود بیخبرند

۳

رسته گرد لب شیرین تو خط مشگین

یا که موران سیه جمع بدور شکرند

۴

رنج خود کم کن و عشاقت از این بیش مکش

زانکه این طایفه را هر چه کشی بیشترند

۵

وادی عشق تو را بی سر و پا باید رفت

زین سبب جملهٔ عشاق تو بی پا و سرند

۶

چون بخوبان نشوم رام که از گندم خال

این بهشتی پسران راه زنان پدرند

۷

همه چشمی نبود در خور آنروی صغیر

قابل دیدن رخسار وی اهل نظرند

تصاویر و صوت

نظرات