
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۰۰
۱
هر که را بوئی از آن طرهٔ پرچین آمد
فارغ از مشک ختا و ختن و چین آمد
۲
آب و رنگ رخ یار است که در باغ عیان
از گل و لاله و از سنبل و نسرین آمد
۳
چکنم گر نشوم کافر عشقش که مرا
غمزه اش راهزن عقل و دل و دین آمد
۴
باز آید دل از آن طرهٔ چون پر غراب
باز اگر صعوهٔی از چنگل شاهین آمد
۵
تلخ باشد بنظر تیشه زدن بر سر لیک
آنچه بر کوهکن آمد همه شیرین آمد
۶
خوش بود حالت آن عاشق دلخسته صغیر
که نگارش بدم مرگ به بالین آمد
نظرات