
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۰۱
۱
شوخی به همه خلخ و فرخار نباشد
کاندر بر تو با همه فر خوار نباشد
۲
از سبحه و زنار بود زلف تو مقصد
در دیر و حرم غیر تو دیار نباشد
۳
چون دیده ببندم توام اندر دلی و بس
چون باز کنم جز تو پدیدار نباشد
۴
روی تو بهر دیده پدیدار و لیکن
هر دیده ترا قابل دیدار نباشد
۵
منصور بصد شوق سوی دار شد آری
پا بست تو باکش ز سر دار نباشد
۶
با باد صبا سر دل خویش بگویید
کاین بی سر و پا محرم اسرار نباشد
۷
چون گنج نهفتم بدل خود غم خود را
با هیچ کسم حاجت گفتار نباشد
۸
زیرا که اگر دوست بود به که نرنجد
ور خصم بود به که خبردار نباشد
۹
شادی دو عالم غم یار است صغیرا
صد شکر تو را غیر غم یار نباشد
نظرات