صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانی

شمارهٔ ۲۰۶

۱

چون بت من شانه بر زلف چلیپائی کشد

دل عنانم از مسلمانی بترسائی کشد

۲

بار عشقی را که من در ناتوانی میکشم

کی تواند آسمان با آن توانائی کشد

۳

حاصلش جز لغزش پا نیست اندر راه عشق

آنکه هنگام بلا دست از شکیبائی کشد

۴

عاشقی نازم که بعد از مرک مجنون نام او

تا قیامت بهر لیلی بار رسوائی کشد

۵

خاک بوسد پای یار و خلق عالم خاک را

بندگی کن خواهی ار کارت بمولائی کشد

۶

تا بود جان بر لب جانان هوس دارم بلی

کی مگس پا از در دکان حلوائی کشد

۷

در جهان هر کس ز مینای قناعت مست شد

همتش کی منت از این چرخ مینائی کشد

۸

صحبت تنها ملال آرد صغیرا سعی کن

حالتی جو تا مگر رختت به تنهائی کشد

تصاویر و صوت

نظرات