
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۱۴
۱
در ملک وجود آنچه که از خاک برآید
آن به که عدم گردد و از تاک برآید
۲
خورشید فلک تیره شود روز جهان شب
گر دود دل من سوی افلاک برآید
۳
یکتن ز همه خلق جهان زنده نماند
آن روز که شمشیر تو بی باک برآید
۴
مقتول خم ابروی تو روز قیامت
از زیر لحد با دل صد چاک برآید
۵
دانی چه بود صیقل آئینهٔ خاطر
آهی که سحر از دل غمناک برآید
۶
جز عجز و تضرع ببرت تحفه چه آریم
خاکیم و بجز عجز چه از خاک برآید
۷
در حشر کند دوزخیان را که بهشتی
این کار صغیر از شه لولاک برآید
نظرات