
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۲۱
۱
هر زمان زلف چو زنجیر توام یاد آید
دل دیوانهام از غصه به فریاد آید
۲
کبک قد تو مگر دیده که در طرف چمن
خنده اش بر قد سرو قد شمشاد آید
۳
ز آه من روی تو افروخته گردد آری
گردد افروخته آتش چو بر آن باد آید
۴
من که بی یاد مه روی تو نتوانم بود
چه شود کز منت از مهر دمی یاد آید
۵
شب هر جمعه بدان ذوق بمیخانه روم
که مرخص شده طفل از بر استاد آید
۶
کام شیرین شودم تلخ و سرشگم گلگون
هر دمم یاد ز ناکامی فرهاد آید
۷
نتوان گفت که ناید بسرم یار صغیر
آید اما چکنم کز ره بیداد آید
نظرات