
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۲۴
۱
اگر از عشق به طور دلت اشراق آید
ارنی گوی تو را انفس و آفاق آید
۲
نه عجب باشد اگر خرمن گردون سوزد
برق آهی که برون از دل عشاق آید
۳
ایکه مشتاق نیی بهره ز دیدارت نیست
کاید آن شوخ ولی از در مشتاق آید
۴
طاق و جفتی بود ابروش که هر گه نگرم
دل شود جفت غم و طاقت جان طاق آید
۵
غم یار ارچه بود زهر چو شهدش نوشم
زانکه در خاصیت این زهر چو تریاق آید
۶
دل خود چاک کن از غم که هنرهای قلم
در حقیقت به ظهور از زدن فاق آید
۷
تا ابد لطف ازل یار یود ورنه کسی
کی تواند بدر از عهدهٔ میثاق آید
۸
رو باخلاق نکو کوش که کام دو جهان
حاصل از بهر تو در نیکی اخلاق آید
۹
همه آیند به میخانه ولی ممکن نیست
شیخ نخوت منش و زاهد زراق آید
۱۰
رو بزن جام کز این نکته خودآگاه شوی
در نظر شعر صغیرت اگر اغراق آید
نظرات