
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۳۷
۱
بر آستانهٔ میخانه خاکسارانند
که در امور فلک صاحب اختیارانند
۲
مبین به خفّتشان کاین برهنه پا و سران
همه به مملکت عشق تاجدارانند
۳
همیشه مرد خدا گوهری بود کمیاب
و لیک چون من و شیخ ریا هزارانند
۴
ز نادرستی ما آسمان نگون باید
از آن بپاست که در ما درستکارانند
۵
ترا که تاب بلا نیست دم ز عشق مزن
حریف بار غم عشق برد بارانند
۶
که گفت نیست دل بیغم اندر این عالم
که فارغ از غم ایام میگسارانند
۷
صغیر بندهٔ شاهی است کز سر تسلیم
غلام درگه آن شاه شهریارانند
۸
علی که دیو و دد و جن و انس و وحش و طیور
ز سفرهٔ کرمش جمله ریزه خوارانند
۹
به لطف او نه همین من امیدوارم و بس
که کاینات به لطفش امیدوارانند
نظرات