
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۴۰
۱
همه صحبت ز فراق وز وصالش دارند
عمر خود صرف جهانی بخیالش دارند
۲
همه جویندهٔ آن جان جهانند ولی
اهل دل بهره ز دیدار جمالش دارند
۳
خم از آن قامت عشاق بود کاندر دل
حسرت ابروی مانند هلالش دارند
۴
رنجه از رنج و ملال غم عشقش نشوند
نظر آنانکه بغنج و بدلالش دارند
۵
می طپد در قفس سینه همی مرغ دلم
هر کجا صحبتی از دانهٔ خالش دارند
۶
هر کجا میگذرد مرغ دلم سنگ دلان
سنگ بر کف پی بشکستن بالش دارند
۷
خون هم اهل جهان بهر جهان میریزند
با وجودیکه یقین خود بزوالش دارند
۸
شود آن طایفه را عاقبت کار بخیر
که بهر امر نظر سوی مآلش دارند
۹
پا نمی لغزد از آن فرقه که مانند صغیر
دست بر دامن پیغمبر و آلش دارند
نظرات