
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۴۹
۱
شهان که مالک اورنگ و صاحب تاجند
چو نیک در نگری بر فقیر محتاجند
۲
غلام دولت فقرم اگرچه درویشان
به تیر طعنه خلق زمانه آماجند
۳
زمانه ایست که مردم بقصد یکدیگرند
چو لشگری که مهیای قتل و تاراجند
۴
دلم بملک وجودم شه است و عقل وزیر
بحربگاه عدو خیل آهم افواجند
۵
فدای سوختگانی شوم که با لب خشگ
کنند العطش و خویش بحر مواجند
۶
نمی کنند یقین بر وصال یار اغیار
چنانکه بهر نبی منکران معراجند
۷
طلب ز احمد و آلش طریق حق کایشان
برای خیل رسل هادیان منهاجند
۸
صغیر یافت بدل روشنی از آن انوار
که بزم کون و مکان را سراج وهاجند
نظرات