
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۵۳
۱
ساقی از رطل گران دوش سبکبارم کرد
تهی از خویش به یک ساغر سرشارم کرد
۲
کاش از این زودترام وختی استاد مرا
پیشهٔ عشق که وارسته ز هر کارم کرد
۳
عجب از صورت زیبای تو ای معنی حسن
که تماشای تو چون صورت دیوارم کرد
۴
جلوه داد آن که گل روی ترا در نظرم
سیر از سیر گل و گردش گلزارم کرد
۵
بیشتر دارمت از جان خود ایدوست عزیز
گرچه عشقت ببر خلق جهان خوارم کرد
۶
شکرلله شدم آزاد ز هر دام که بود
تا که تقدیر بدام تو گرفتارم کرد
۷
سالها معتکف صومعه بودم آخر
عشقت انگشت نمای سر بازارم کرد
۸
فخرم این بس بدو عالم که خدا همچو صغیر
یکجهت بندهٔ درگاه ده و چارم کرد
نظرات