
صغیر اصفهانی
شمارهٔ ۲۵۵
۱
اهل دل بر در دل حلقه چو رندانه زدند
نه در کعبه دگر نی در بتخانه زدند
۲
می و میخواره و ساقی همه دیدند یکی
عارفان از میتوحید چو پیمانه زدند
۳
عاشقان پا بسر جان بنهادند آنگاه
دست در زلف خم اندر خم جانانه زدند
۴
دل صد چاک بدان طره تواند ره برد
بی سبب خود بجنون مردم فرزانه زدند
۵
یکجهت باش که مردان حق از یکجهتی
خیمه بالاتر از این طارم نه گانه زدند
۶
خرمنی نیست که ایمن بود از آتش عشق
این شرر بر دل هر عاقل و دیوانه زدند
۷
باخبر باش که بیرون نبرندت از راه
رهزنانی که ره خلق به افسانه زند
۸
چون صغیر از پی آنطایفه میپوی که پای
بسر عالمی از همت مردانه زدند
نظرات